شاید چند وقتی است که با تو صحبت نکردم ... شاید کردم اما همون چهار تا حرف همیشگی بوده. خیلی وقته از دلم برات نگفتم
خیلی وقته برای آن نامه جمع کن نامه تشکر نفرستادم. خودم را با اینکه سرم شلوغ است توجیه می کنم اما ...
خدایا تو که سرت شلوغ است اما هر لحظه سراپا گوش حرف های مایی
خدایا خجالت میکشم
که وقتی که زمین خوردم گفتم چرا من اما وقتی بردم نگفتم چرا من
دیگر از تو طلب بخشش کنم.
دیگر خجالت می کشم ازتو خواهش کنم بس که بهم دادی و فقط گفتم شکر و هیچ چیز دیگه ای نگفتم.
خدایا می ترسم...
می ترسم که دیگر دوستم نداشته باشی.
از اینکه وقتی نیازمندت باشم نگاهی به من بی اندازی و بگویی : این بنده من نیست !
از اینکه روزی من رو نخواهی
از اینکه کنارم نباشی
خدایا شرمنده ام ...
بخاطر تمام کار های خوبی که می توانستم بکنم اما نکردم
بخاطر تمام حرف های بدی که می تونستم نزنم ولی زدم
بخاطر تمام قلب هایی که می تونستم نشکنم اما شکستم.
اما باز هم به تو میرسم
باز هم برای همه چیز به تو متوصل می شوم
می دانم تو هم دست رد به سینه ام نمی زنی ... به سینه هیچ کس نمیزنی
می دانم بدون تو نمی توانم ، اصلا نمی شود
فقط خدایا
به همه کمک کن ... کمک کن تا بفهمن تو چقدر خوبی :)