گیر سه پیج به عید دادم .. نمی دونم چرا

اما می خوام توی این 7 روز باقی مانده ، یک کاری انجام بدم. 7 تا از کار هایی که می خوام تو قرن جدید بهش برسم یا تغییرش بدم در خودم رو بنویسم

خب 

 

روز اول : امسال برای هممون به خصوص من خیلیییییییییییی متفاوت و با ارزشه. احساس میکنم این بار باید حتما یک تکونی به خودم بدم. یک تکون عظیم. مگه مهربون بودن چه اشکالی داره؟ مگه دادن عشق چه چیزی از ما کم میکنه؟ مگه کمک کردن چقدر قراره به ما فشار بیاره؟ امسال بیشتر عشق بدیم ، بیشتر به هر کاری که میکنم فکر کنم. زود عصبی نشم ، احساساتم رو کنترل کنم. نزارم مثل همیشه ، احساساتم به کار هایی که انجام میدم غلبه بکنه .. می تونه اولین تغییر خوب و مفید من باشه. تغییری که شاید به اطرافیم کمک بکنه ، به خودم کمک کنه ، مهربون تر باشم ، بیشتر کمک کنم ، عشق رو فقط برای خودم نگهش ندارم ... عشق بیشتر از اونه که تموم بشه :)

 

روز دوم : دیشب خیلی به روز که پشت سر گذاشته بودم فکر کردم. خواهر کوچولوم شاید بدجنس باشه و مظلوم نمایی در بیاره ... اما واقعا مهربونه. وقتی بقلم میکنه همه عشق و مهربونی اش رو میریزه به پام. اما من سعی میکنم اون رو از خودم دور کنم چون فکر میکنم اینم یک نمایشه برای اینکه جلوی مامان بابا خوب به نظر بیاد. اما دیشب فهمیدم نه. اون واقعا این کار ها رو از سر مهربونی انجام میده. هر وقت که زمین می خورم بیشتر از خودم ناراحت میشه و میاد کمکم اما من ... فکر کنم خیلی بهتره میشه اگر تو قرن جدید سعی کنم مهربون تر باشم :)

 

 

روز سوم: تازگیا خیلی به کارایی که میکنم فکر میکنم. چقدر توی بعضی از کارهام عجله میکنم. توی تصمیم گیری هام و هیچ گاه به عواقبشون فکر نمیکنم. شاید تو سال جدید ... بعد از چندین سال تصمیم گیری بالاخره امسال ... بتونم این عادت رو کنار بزارم

 

 

روز چهارم: وقتی که دارم صحبت میکنم بعضی اوقات لحنم خیلی تند میشه و زود به تریچه قبام بر میخوره و عصبی میشم. شاید هیچ دلیلی هم برای عصبانیتم وجود نداشته باشه اما زود احساس میکنم باید یک واکنش دفاعی انجام بدم که به خشم تمام میشه. تا سه روز دیگه فقط وقت دارم عوضش کنم=`|

 

روز پنجم: امروز یک لحظه به ساعت نگاه کردم و بعد رفتم تو گوشی و بعدش وقتی ساعت رو نگاه کردم ساعت ها گذشته بود و من هیچی اش رو متوجه نشده بودم. با دوستم که صحبت میکردم اون همه کار هاش رو کرده بود و من هنوز روی مبل بودم ... با اینکه خیلی سخته و احتمال ۹۹/۹۹ بهش عمل نمیکنم ولی فکر کنم هممون توی سال جدید باید یک استراحتی به این گوشی ها بدیم

 

 

روز ششم: توی چیدن سفره هفت سین تقریبا نصف سمنو ها و سماق ها رو ریختم و یک ظرف هم شکوندم. واقعا چیز جدیدی نیست. دست و پا چلفتی بود جزو خصلت های بارز منه. با خودم فکر کردم تو سال جدید یکم روش کار کنم اما دیدم اون جزوی از شخصیت منه هرکاریش بکنم بازم نمیشه تغییرش داد. شاید باید این رو از قرن قبل برا خودم یادگاری نگهش دارم

 

 

 

روز هفتم: الان که دارم این رو می نویسم تنها ۲:۳۰ به سال تحویل مونده. بیش از هر چیزی برای کادو ها ذوق زدم اما الان که دارم به یک هفته قبل فکر میکنم میبینم که چقدر برای این لحظه ، لحظه شماری کردم با اینکه بازم می‌رسید. مامان بزرگ بزرگه حرف درستی زد گفت با این کارت داری ثانیه هایی که از عمرت میگذره رو می‌شماری. اون روز بالاخره میرسه و لازم نیست برای هر ثانیه اش صبر کنی تا بگذره. شاید اینم بره تو لیست ترک عادتا. شایدم بعضی اوقات مجبور باشی لحظه شماری کنی تا تموم بشه :)

 

 

 

 

خب خب 

چیزی تا عید نموندهههههههه

عیدتون خیلییییی مبارک

 

 

امیدوارم همیشه شاد باشید

از طرف بلا